نکته ها از گفته ها
حکایاتی که از نظر شما می گذرد مطالبی است که از دوره سه جلدی کتاب نکته ها از گفته ها گلچین شده است . |
اثر یک عمل خالصانه
سالها قبل مشرف شدم به مکه، شخصی در کاروان ما بود که وضعیتی داشت، گویا همه می خواستند از سر راهش فرار کنند!
در این سفر یک چایی داد به دست یک سید دل شکسته ای. بر اثر این عمل کوچک و خالصانه، وضعیتش تغییر کرد.
همه از او استقبال میکردند؛ محبوبیت پیدا کرد و خلاصه سرنوشتش عوض شد!
گویا نور همین عمل کوچک -ولی از روی اخلاص- اثر بسیار بالایی در او داشت و او را متحول کرد! پس کوچک و بزرگ عمل مهم نیست؛ اخلاص و مقبولیت در نزد خداوند مهم است.
دعاها را برای ترقی بخوانید
اهل بیت (علیهم السلام) فرموده اند: کاری بکنید که قرآن برایتان شیرین بماند؛ دعا برایتان شیرین بماند! ...
دعاهای مأثوره بسیار فضائل دارد؛ اما اثر بخشی اینها منوط است به دوری از گناه ...
مرحوم پدرم که خودش از صلحا و اولیاء بود می فرمود: دعاها را برای ترقی بخوانید؛ ثواب خودش می آید.
درد دل علامه امینی
یک سخنی از علامه امینی نقل کردند، خیلی منقلب شدم.
ما یک «الغدیر» می شنویم و خیلی گذرا عبور میکنیم. یازده جلد چاپ شده و یازده جلدش چاپ نشده است.
بیست و دو جلد کتاب تحقیقی! خدا می داند که این مرد در راه نوشتن این کتاب، فانی شد! چه زحمت های طاقت فرسا!
می گویند بعد از نوشتن الغدیر گفته بود: «روز قیامت با دشمنان امیرالمؤمنین مخاصمه خواهم کرد! همان طور که آنها وقت آقا را گرفتند، وقت مرا هم گرفتند؛ و گرنه من میخواستم معارف امیرالمؤمنین را گسترش بدهم؛ اینها آمدند مرا وادار کردند که من در اثبات امامتش کتاب بنویسم!»
وقتی می گویند: اول مظلوم عالم؛ بی جهت نیست! حضرت چقدر مظلوم باشد که بعد از قرنها، تازه در اثبات امامتش کتاب بنویسند!
ادب الهی
شاید این از گله های دوستانه خدا باشد که میفرماید:
ما لکم لا ترجون لله و قاراء
«شما را چه میشود که خدا را به عظمت و وقار یاد نمی کنید؟»
چه میشود شما هم مؤدب باشید در مقابل خدا؟!
چقدر اولیاء در مقابل خداوند مؤدب بودند! ...
من بعد از معصوم، مؤدب تر از سید بن طاووس ندیدم در مقابل خدا! می گوید:
کتب بالله عزوجل ... رویت بالله ... «به کمک خدا نوشتم ... به کمک خدا روایت کردم ...»
سراسر کتابهایش را نگاه کنید، بالله است، ادب الهی در آنها مشهود است!
راه کمال
در زمان قاجار، تهران بهترین حوزه عرفان نظری و معقول بوده ... ملا عبدالله زنوزی و پسرش آقا علی زنوزی معروف به آقا علیم حکیم، در مدرسه مروی تهران تدریس میکردند، آقا میرزا محمدحسن کرمانشاهی بوده؛ آقا محمدرضا قمشه ای بوده که از همه بالاتر بوده، اهل معرفت و حال بوده و میگویند طی الارض هم داشته است.
آقا میرزا هاشم اشکوری که نابغه ای در عرفان نظری بوده است، شاگرد ایشان است.
کتاب مفتاح الانس فنّاری که یک کتاب عرفان نظری است؛ در آن از غامض ترین مسائل عرفانی بحث میشود.
در این کتاب یک حواشی وجود دارد؛ در انتهای حواشی نوشته:
هاشم مقصود آمیرزا هاشم اشکوری است.
آیت الله آمیرزا احمد آشتیانی شاگرد بلافصل آمیرزا هاشم بوده است. اینها بزرگانی بوده اند که زمانه از آوردن اینها عقیم است!
علمای تهران و بزرگان، وقتی به حضور آمیرزا احمد می رسیدند دستش که سهل است، می خواستند پایش را ببوسند!
ایشان فیلسوف، مجتهد، عارف و جامع همه علوم و فنون اسلام و نمونه ای از زهد و تقوی و پاکی بود؛ تمام زندگی اش کرامت بود!
روزی شخصی در مجلسی از آیت الله میرزا احمد آشتیانی میپرسد:
آیا در این زمان، راه سلمان شدن باز است؟! (این سوال بسیار سوال مهمی است، یعنی آیا راه کمال در این عصر برای افراد مفتوح است، آیا میشود به مقام معرفت کامل و درجات سلمان هم رسید؟!)
ایشان سکوت و تأمل پرمعنایی نمودند، سپس فرمودند: بلی راه سلمان شدن، باز است.
و این فرمایش ایشان، که از روی حقیقت و متن واقعی سخن میگوید، بشارت بسیار بزرگی است برای همه جوان ها، برای همه مشتاقان کمال، که راه بسته نیست، همت و تلاش می خواهد!
تاریکی و روشنایی بزرخ
عمده چیزی که برزخ را تاریک میکند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت ... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن میکند، گره گشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان، تاریک میکنند؛ و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ میشوند.
نصیحت آیت الله سلطانی
مرحوم آیت الله العظمی سلطانی طباطبایی (قدس الله نفسه الزکیه) عالم بسیار بزرگوار و استاد العلماء به معنی الکلمه بود .یعنی به جز چند تا مرجع که با ایشان هم سن و هم دوره بودند، باقی علماء قاطبه شاگردی آقای سلطانی را نموده بودند.
یکی از آقازاده های ایشان می گوید:
یک روز نشسته بودیم؛ با خود گفتم از پدرم استفاده بکنم، به ایشان گفتم:
اگر بنا بشود که شما به من فقط یک نصیحت بکیند، چه میگویید؟
میگویند:
ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند:
آبروی کسی را مبر!
بزرگواری و سعه صدرآقا سید مهدی قوام
آقا سید مهدی قوام (رضوان الله تعالی علیه) مرد بسیار بزرگ و با سعه صدری بود؛ اعجوبه ای!
شبی دزدی وارد منزلش میشود؛ همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود، آقا سید مهدی بیدار میشود، با کمال خونسردی به او میگوید: می خواهی این فرش را چه کنی ؟
دزد می گوید : میخواهم آن را بفروشم.
آقا سیدمهدی میگوید: اگر بفروشی، آن را از تو خوب نمیخرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!
بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده؛ و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.
در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند.
در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است!
آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید!
آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند!
زن می آید، آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟!
زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم!
سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در می آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین - ع - است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا!
مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند.
شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند!
زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم!
رأفت امام رضا (علیه السلام)
علامه آیت الله سید محمد حسین طباطبایی (قدس الله نفسه الزکیه) صاحب تفسیر جلیل القدر و بی نظیر «المیزان» جمله ای در مورد حضرت فرمودند که حقا" نیاز به یک کتاب شرح دارد!
فرمودند: همه ائمه، رئوفند؛ ولی رأفت امام رضا (علیهالسلام) حسی است. همین که وارد حرم میشوی میفهمی که حضرت رئوف است!
ارمغان حرم رضوی
هرکس حرم حضرت رضا (علیه السلام) مشرف میشود، یقین بداند توی کاسه اش چیزی میریزند... منتها وقتی رفتی، عرض حاجت و توسل کردی، منتظر باش آنها هرچه بریزند تو پیاله!
برحسب روایات معتبر: یک سلام به حضرت رضا (علیها لسلام) ثواب یک میلیون حج دارد!
توصیه آیت الله العظمی بهجت به زائر
در خدمت حضرت آقای بهجت بودم شخصی آمد گفت: میخواهم بروم حرم چه کار کنم، توصیه ای میفرمائید؟!
فرمودند: من بیشتر از آنچه در مفاتیح نوشته بلد نیستم؛ اما وقتی میروید آنجا، اتصال قلب به لسان باشد!
(یعنی توجه و حضور قلب داشته باشید و دلتان همراه زبان و گفتارتان باشد!)
گیرنده میخواهد
در قم سید بزرگواری بود و چاپخانه داشت!
از خواص علامه طباطبایی و محرم سر ایشان بود. این سید دارای معنویات و حالات بالا و اهل کتمان بود. روزی در منزلش ما را دعوت کرد.
بنده با شخص دیگری خدمتش رسیدم. در ضمن صحبت، به پهنای صورت اشک میریخت.
قضیه ای ازعلامه طباطبایی (رضوان الله علیه) نقل کرد گفت: روزی با آقا کار داشتم رفتم در منزل ایشان؛ هر چه در زدم و منتظر ماندم کسی نیامد، معلوم شد کسی در منزل نیست.
ناگهان صدایی در گوشم گفت: در نزن، آقا رفته اند قبرستان نو! کسی هم در کوچه و اطراف من نبود...
با خودم گفتم: میروم قبرستان نو، در ضمن به صحت و سقم این صدا هم پی میبرم!
با سرعت خودم را به قبرستان نو رساندم؛ دیدم ایشان در میان قبرها در حال قدم زدن هستند. من خودم را آماده کرده بودم که تا ایشان را دیدم قضیه این صدا را به ایشان بگویم حتی اگر تردید کردند قسم بخورم!
همین که خواستم مطلب را بگویم فرمودند: دست و پایت را گم نکن، از این صداها زیاد است، گیرنده میخواهد!
عنایت حضرت رضا (علیه السلام)
در مشهد طلبه ای بوده چهارده پانزده ساله، در سختی و تنگدستی به سر میبرده است.
روزی گرسنگی بر او غلبه میکند، مدتی چیزی نخورده بوده، کاری هم از دستش بر نمیآید. به حالت ضعف شدید میافتد. با خود میگوید: حال که بناست بمیرم، بروم حرم و در آنجا بمیرم.
با نهایت سختی و دست به دیوار، خود را به حرم رسانده میافتد.
میگوید: مدتی گذشت، خادم آمد گفت: بلند شو، میخواهیم در را ببندیم!
با سختی فراوان خودم را به حجره رساندم، در بسته بود.
قبل از این که در را باز کنم، از پشت شیشه نگاه کردم، دیدم میوه غیرفصل در حجره است! خدایا، در حجره قفل است، اینها از کجاست؟!
رفتم داخل اتاق، مقداری از آن را خوردم، ناگهان دیدم پرده ها کنار رفت، حجابهای ملکوتی برطرف شد!
خلاصه میرسد به جایی که مرجع عالیقدر زمان حضرت آیت الله العظمی بروجردی (رضوان الله علیه) ایشان آن موقع جوانی بیست و دو، سه ساله بود، گاهی که برخورد میکردند، با اشتیاق احوالپرسی میکردند و میفرمودند: آقای آشیخ علی خدمت نمیرسیم!
و او در جواب میگفت: ان شاء الله خدمت میرسم! (یعنی آیت اله بروجردی نهایت توجه و عنایت را به او داشتند و در نظرشان بسیار جلیل القدر بود).
عاقبت بخیری
گاهی وقتها یک نقطه روشن در زندگی انسان در یک مواقع خاصی از انسان دستگیری میکند.
بعضیها که عاقبت به خیر میشوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان میباشد.
اما کسی که عاقبت به خیر نشده و جهنمی میشود، معلوم میشود همان نقطه روشن را هم ندارد! روایت هم این مطلب را تأیید میکند.
حدود سی سال قبل، در تهران شخصی بود که در همه جا مشهور به فسق و فجور بوده است.
یک مرتبه میبینند این شخص، از عباد و زهاد شده است.
رفیقی داشتم در تهران، آدم خوبی بود، از شاگردان مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد بود. (شیخ محمد حسین زاهد، مرد بسیار خوب و با معنویت و اهل زهد و ورع بوده. نفسش قوی بوده، و روح قوی ای داشته، حتی بعد از مرگش دیده بودند که بر شاگردانش اشراف دارد)
آن دوست ما گفت: علت این که آن شخص فاسق عاقبت به خیر شد این بود که:
شب عروسی اش، رفت توی اتاق عروس، دید عروس دارد گریه میکند؛ میفهمد که این گریه، گریه معمولی نیست، خیلی جدی است! علت گریه را میپرسد، عروس میگوید: من به پسرعمویم علاقمند بودم؛ مرا به او ندادند؛ الان هم حرفی ندارم که با تو زندگی کنم اما این را بدان که عمری را در ناراحتی خواهم بود!
این شخص بلافاصله از منزل میرود و عالم محل را با دو نفر شاهد می آورد و میگوید: من وکالت دادم که طلاق این دختر را بخوانید.
طلاق را میخوانند. بعد میفرستند دنبال پسرعمومی دختر و میگوید: عقد اینها را هم بخوانید.
جوان را میآورند و عقد آنها را میخوانند!
وقتی که او چنین جوانمردی و فداکاری را میکند، پسرعموی دختر رو میکند به او میگوید: خدا تو را عاقبت به خیر کند!
همین که آن شخص (که معروف به فسق و فجور بوده و این گذشت را انجام میدهد) پایش را از اتاق میگذارد بیرون، متحول میشود، حالش تغییر میکند و در مسیر سعادت قرار میگیرد.
منبع :
نکته ها از گفته ها ( دوره سه جلدی ) گزیده ای از سخنرانی های استاد فاطمی نیا گردآورنده : بخش فرهنگی مسجد و حسینه الزهراء - س ناشر : بخش فرهنگی مسجد و حسینه الزهراء - س - مشهد تلفن : 0511-8518218 چاپ اول دوره سه جلدی / 1386 |
مطالب بینظیر هستند
امروز هشتم شوال بود
کاش یه مطلب در این خصوص هم داشتید